؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیروز مهمون داشتیم
بابا عباس ناهار منزل ما بود و عصر هم با شما بابا رفتید پارک. وقتی شما آمدی خانه تو بغل بابا خوابیده بودی.
راستی دیروز به سلامتی شما ٢٨٠ روزه شدید. یه جورایی باورش برام سخته که تو همون کوچولویی هستی که با تمام لذت ٩ ماه با من همراه بودی و ١٥ مرداد دکتر کنعانی تو را به آغوشم داد. چه لحظه های نابی است لحظات با تو بودن و چه لذتی داره انگار همه دنیا در دستان من است.
دلم می خواد داد بزنم دوسسسسسسسسسسستت دارم یه جوری دنیا از صدای من به لرزش در بیاد.
خیلی دوست دارم عکسهای جدیدت را توی وبلاگ بگذارم ولی بعد از منهدم شدن لب تابم این آقای تعمیر کار یادش برنامه تغییر فرمت برام بریزه و من حالا شرمنده خودت و هوادارهاتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی